جدول جو
جدول جو

معنی زور وری - جستجوی لغت در جدول جو

زور وری
به زور، زورکی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زورآوری
تصویر زورآوری
زورمندی، نیرومندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
پرزور، قوی، کسی که با دیگری به زور و قهر رفتار کند
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
زورمندی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زورمندی. نیرومندی. پهلوانی. (فرهنگ فارسی معین). قوت و طاقت و نیرو و زبردستی و غلبه. (ناظم الاطباء) : استاد را به زورآوری بر من دست نبود. (گلستان).
با همه زورآوری و مردی و شیری
مرد ندانم که از کمند تو جسته ست.
سعدی.
شکرانۀ زورآوری روز جوانی
آن است که قدر پدر پیر بدانی.
سعدی.
نه هرکه دعوی زورآوری کند با ما
به سر رود که سعادت به پهلوانی نیست.
سعدی.
چو با زورمندان فتد داوری
گریزندگی به که زورآوری.
امیرخسرو.
رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان، 181 تن سکنه دارد، محصول عمده اش غلات و بنشن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زورْ زو رَ)
در تداول، به جهد. به فشار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به زور. به فشار و جبر: زورزورکی او را بخانه برد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کورمورکی، (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، رجوع به کورمورکی و کورمال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرزوری
تصویر زرزوری
ساری سار رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور آوری
تصویر زور آوری
زورمندی، نیرومندی، پهلوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورگوی
تصویر زورگوی
افترا کننده و بهتان زننده و دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورطوری
تصویر ورطوری
نادرست نویسی ورتوری پارسی است از گیاهان سطاخینس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورزورکی
تصویر زورزورکی
به فشار، به فشار و جبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور زورکی
تصویر زور زورکی
به زور با فشار و جبر: (زور زورکی او را به خانه برد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور آور
تصویر زور آور
زورمند نیرومند پهلوان، آنکه با دیگری با زور و جبر رفتار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرقوری
تصویر زرقوری
لاتینی تازی گشته پا کلاغی از گیاهان پای کلاغ پا کلاغی رجل الغراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرزوری
تصویر زرزوری
((زُ زُ))
منسوب به زورزور، مرغی شبیه به گنجشک، مجازاً ضعیف، ناتوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زورزورکی
تصویر زورزورکی
((رَ))
به زور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زر ورق
تصویر زر ورق
((زَ وَ رَ))
کاغذ زردرنگ و نازکی که به صورت ورقه زر برای بسته بندی و تزیین یا زرکوبی جلد کتاب سازند
لای زر ورق بزرگ شدن: در ناز و نعمت پرورش یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
((وَ))
زورمند، نیرومند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زورآوری
تصویر زورآوری
((وَ))
نیرومندی، پهلوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زورگویی
تصویر زورگویی
استعمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زورگیری
تصویر زورگیری
اخاذی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
Coercive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از طرف پدر، کسانی که از سوی پدر با هم فامیل باشند
فرهنگ گویش مازندرانی
راه میان بر و شیب دار، چپ چپ نگاه کردن، انحراف از مسیر اصلی
فرهنگ گویش مازندرانی
از طرف مادر، نسبت خویشاوندی از طرف مادر داشتن، رضاعی
فرهنگ گویش مازندرانی
تاریکی، به زحمت در تاریکی دیدن، پرنده ای است
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
بالش
فرهنگ گویش مازندرانی
دیوانگی
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی که پوست بدنش سیاه و سرش سفید است
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند سیاه با پیشانی سفید، گوسفند حنایی (این واژه در نقاط
فرهنگ گویش مازندرانی
افقی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
принудительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
zwingend
دیکشنری فارسی به آلمانی